کد مطلب:149303 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:109

تمسک امام حسین به این اصل در مواقع مختلف
حسین بن علی علیه السلام به این اصل تمسك كرد و اثبات نمود كه من به این دلیل قیام كردم یا لااقل یكی از عوامل و عناصری كه مرا به این نهضت وادار كرد همین است. او در زمان معاویه علائم و قرائنی نشان می داد كه معلوم بود خودش را برای قیام آماده می كند. صحابه ی پیغمبر را در منی جمع كرد و برای آنها صحبت نمود. آنها را روشن كرد، حقایق را به آنها گفت، مفاسد اوضاع را برایشان نمایاند، فرمود: شما هستید كه چنین وظیفه ای دارید. آن حدیث معروف بسیار مفصل و عالی كه در تحف العقول هست، این جریان را و اینكه حسین بن علی چگونه فكر می كرده است، كاملا نشان می دهد.

حسین علیه السلام در اواخر عمر معاویه ای نامه ای به او می نویسد و او را زیر رگبار ملامت خود قرار می دهد و از آن جمله می گوید: معاویة بن ابی سفیان! به خدا قسم من از اینكه الآن با تو نبرد نمی كنم، می ترسم در بارگاه الهی مقصر باشم. می خواهد بگوید خیال نكن اگر حسین امروز ساكت است، در صدد قیام نیست؛ من به دنبال یك فرصت مناسب هستم تا قیام من مؤثر باشد و مرا در راه آن هدفی كه برای رسیدن به آن كوشش می كنم، یك قدم جلو ببرد. روز اولی كه از مكه بیرون می آید، در وصیتنامه ای كه به محمد ابن حنفیه می نویسد، صریحا مطلب را ذكر می كند: «انی ما خرجت اشرا و لا بطرا و


لا مفسدا و لا ظالما، و انما خرجت لطلب الاصلاح فی امة جدی، ارید عن امر بالمعروف و انهی عن المنكر» [1] .

ابا عبدالله در بین راه، در مواقع متعدد به این اصل تمسك می كند، و مخصوصا در این مواقع اسمی از اصل دعوت و اصل بیعت نمی برد. عجیب این است كه در بین راه هر چه قضایای وحشتناكتر و خبرهای مأیوس كننده تر از كوفه می رسید، خطبه ای كه حسین می خواند از خطبه ی قبلی داغتر بود. گویا بعد از رسیدن خبر شهادت مسلم، این خطبه ی معروف را می خواند: «ایها الناس! ان الدنیا قد ادبرت و اذنت بوداع، و ان الاخرة قد اقبلت و اشرفت بصلاح.» اقتباس از كلمات پدر بزرگوارش است. سپس می فرماید: «الا ترون ان الحق لا یعمل به و ان الباطل لا یتناهی عنه؟ لیرغب المؤمن فی لقاء الله محقا» [2] آیا نمی بینید به حق عمل نمی شود؟ آیا نمی بینید قوانین الهی پایمال شود؟ آیا نمی بینید این همه مفاسد پیدا شده و احدی نهی نمی كند و احدی هم باز نمی گردد؟ در چنین شرایطی، یك نفر مؤمن (نفرمود من كه حسین بن علی هستم دستور خصوصی دارم، من چون امام هستم وظیفه ام این است) باید از جان خود بگذرد و لقاء پروردگار را در نظر بگیرد. در چنین شرایطی از جان باید گذشت. یعنی امر به معروف و نهی از منكر اینقدر ارزش دارد.

در یكی از خطابه های بین راه، بعد از اینكه اوضاع را تشریح می كند می فرماید: «انی لا اری الموت الا سعادة و الحیوة مع الظالمین الا برما» [3] ایها الناس! در چنین شرایطی در چنین اوضاع و احوالی، من مردن را جز سعادت نمی بینم (بعضی نسخه ها «شهادة» نوشته اند و بعضی «سعادة»)، من مردن را شهادت در راه حق می بینم، یعنی اگر كسی در راه امر به معروف و نهی از منكر كشته شود، شهید شده است (معنای «من مردن را سعادت می بینم» نیز همین است). من زندگی كردن با ستمگران را مایه ی ملامت می بینم، روح من روحی نیست كه با ستمگر سازش كند.

از همه بالاتر و صریحتر آن وقتی است كه دیگر اوضاع صد در صد مأیوس كننده است، آن وقتی است كه به مرز عراق وارد شده و با لشكر حر بن یزید ریاحی مواجه گردیده است. هزار نفر مأمورند كه او را تحت الحفظ به كوفه ببرند. در اینجا حسین بن


علی علیه السلام خطابه ی معروفی را كه مورخین معتبری امثال طبری نقل كرده اند، ایراد و در آن به سخن پیغمبر تمسك می كند، به اصل امر به معروف و نهی از منكر تمسك می كند:

ایها الناس! من رأی سلطانا جائرا متسحلا لحرام الله، ناكثا لعهد الله، مستأثرا لفی ء الله معتدیا لحدود الله، فلم یغیر علیه بقول و لا فعل كان حقا علی الله ان یدخله مدخله. الا و ان هؤلاء القوم قد احلوا حرام الله و حرموا حلاله و استأثروا فی ء الله. [4] .

یك صغرا و كبرای بسیار كامل می چیند. طبق قانون معروف، اول یك كبرای كلی را ذكر می كند: ایها الناس! پیغمبر فرمود: هرگاه كسی حكومت ظالم و جائری را ببیند كه قانون خدا را عوض می كند، حلال را حرام و حرام را حلال می كند، بیت المال مسلمین را به میل شخصی مصرف می كند، حدود الهی را بر هم می زند، خون مردم مسلمان را محترم نمی شمارد، و در چنین شرایطی ساكت بنشیند، سزاوار است خدا (حقا خدا چنین می كند، یعنی در علوم الهی ثابت است) چنین ساكتی را به جای چنان جائر و جابری ببرد. بعد صغرای مطلب را ذكر می كند: «ان هؤلاء القوم...» اینها كه امروز حكومت می كنند (آل امیه) همین طور هستند. آیا نمی بینید حرامها را حلال كردند و حلالها را حرام؟ آیا حدود الهی را بهم نزدند، قانون الهی را عوض نكردند؟ آیا بیت المال مسلمین را در اختیار شخصی خودشان قرار ندادند و مال مانند شخصی و برای شخص خودشان مصرف نمی كنند؟ بنابراین هر كس كه در این شرایط ساكت بماند، مانند آنهاست. بعد تطبیق به شخص خود كرد: «و انا احق من غیر» من از تمام افراد دیگر برای اینكه دستور جدم را عملی كنم، شایسته ترم.

وقتی انسان حسین را با این صفات و خصایل می شناسد، می بیند حق است و سزاوار است كه نام او تا ابد زنده بماند، چون حسین مال خود نبود، خودش را فدای انسان كرد، فدای اجتماع انسانی كرد، فدای مقدسات بشر كرد، فدای توحید كرد، فدای عدالت كرد، فدای انسانیت كرد. از این جهت، افراد بشر همه او را دوست می دارند. وقتی انسان، دیگری را می بیند كه در او هیچ چیزی از خود فردی وجود


ندارد و هر چه هست شرافت و انسانیت است، او را با خودش متحد و یكی می بیند.


[1] مقتل خوارزمي، ج 1 / ص 188.

[2] تحف العقول، ص 245، با اندكي اختلاف.

[3] همان.

[4] تاريخ طبري، ج 4 / ص 304.